چهارشنبه ۱۲ دی ۰۳ | ۱۳:۳۳ ۲۰ بازديد
تیتراژ آغازین شروع می شود و صدای گیتار در مرحله مینور شنیده می شود. به زودی پتیت آسیمیت می خواند: «او نعمت است، او به تو معتاد است، او پیوندی به ریشه است...» و این را به معشوق مودیلیانی، نقاش باز می گرداند. ژان ابوترن، زنی که نتوانست مرگ مودیلیانی را تحمل کند و خودکشی کرد. این آهنگ راک بر روی مونتاژ تصاویری از مینی سریال «دیزی جونز و شش» برای جذب شما کافی است. به این می گویند انتخاب موسیقی متن مناسب. نقد و بررسی مینی سریال «دیزی جونز و شش» را در این مطلب بخوانید.با این مقدمه گیرا، وارد داستان گروه راک «دیزی جونز و شش» می شویم; البته گروهی که در واقعیت وجود ندارد اما گفته می شود بر اساس گروه راک آمریکایی بریتانیایی «فلیت وود مک» تشکیل شده است. این مینی سریال به صورت مستند می باشد. رمان (نوشته تیلور جنکینز رید) بر اساس آن به همین ترتیب روایت می شود. داستان تشکیل این گروه راک دهه شصت و هفتاد را بیست سال بعد جلوی دوربین یک نفر که نمی شناسیم، از زبان اعضای گروه و دوستانشان می شنویم.
در دهه 1960، زمانی که موسیقی راک در آمریکا در اوج خود بود، چند پسر جوان در پیتسبورگ در گاراژ خانه دو برادر جمع شدند و گروهی به نام برادران دان را تشکیل دادند. خواننده گروه که یکی از برادران دان است نسبت به بقیه افراد مسن تر و با تجربه و مهارت بیشتری در موسیقی دارد به همین دلیل نام گروه به نام او و برادر کوچکترش ثبت شده است و این باعث ایجاد کینه می شود. در قلب یکی از اعضای گروه که بعدا فاش خواهد شد.
طبیعتاً آنها رویای رفتن به لس آنجلس و صحنه اصلی موسیقی، عقد قرارداد با یک شرکت معتبر، برگزاری کنسرت و معروف شدن را دارند که همه اینها به صورت کاملا تصادفی برای آنها اتفاق می افتد. اما داستان واقعاً در مورد این پسران جاه طلب نیست. همانطور که از عنوان سریال پیداست (و همچنین تصویر جلد کتاب) درباره زنی به نام دیزی جونز است.
دیزی هم یکی از کسانی است که جلوی دوربین می نشیند و داستان خودش را روایت می کند. داستانی که جایی با سرنوشت برادران دان و گروه راک آنها گره خورده است. دیزی دختر خانواده ای ثروتمند در لس آنجلس است که از کودکی به موسیقی علاقه دارد، پیانو می نوازد، اما به دلایلی که مشخص نیست مادر و پدر چندان خوبی ندارد. پدر و مادرش مهمانی می دهند و دیزی که احتمالاً به خاطر رفتار پرخاشگرانه مادرش کمی گوشه گیر است، در اتاقش به موسیقی گوش می دهد، آواز می خواند و پیانو می نوازد. اما مادر ظالم و سخت گیر او نمی تواند صدای او را تحمل کند و فرزند رویاپردازش را به خاطر "سر و صدا" تنبیه می کند.
اما دیزی که بعداً این نام را برای خود انتخاب می کند تا همه چیز مربوط به خانواده اش را پاک کند، از رویاپردازی و عشق به موسیقی و موسیقیدان شدن دست بر نمی دارد. اما آیا مشکلی وجود دارد؟ او به دلیل رفتار تحقیر آمیز و ظالمانه مادرش قادر به ابراز وجود نیست. در اینجا سریال درس بزرگی به همه مادران و پدرانی می دهد که نسبت به استعدادها و توانایی های فرزندان خود بی تفاوت هستند و مانند این مورد ظلم می کنند. و این آخرین ظالمان و ستمگرانی نیستند که در راه دیزی ایستاده اند.
همزمان با تشکیل گروه برادران دان بدون هیچ مانعی - هیچ کس به دلیل سر و صدا کردن در گاراژ به آنها اعتراض نمی کند، هیچ کس هنر آنها را نادیده نمی گیرد - دیزی در نوجوانی مورد تجاوز جنسی قرار می گیرد، اما او به کسی در مورد آن چیزی نمی گوید و این بار را به تنهایی در مقابل چشمان بی تفاوت و بی رحم مادر به دوش می کشد. او در جوانی قوانین دنیا را می فهمد. بزرگتر می شود. حالا به اوایل جوانی رسیده، بیرون از خانه است، جای مناسبی برای زندگی ندارد. او به عنوان گارسون کار می کند. خوشبختانه اصلا ضعیف نیست. او دختری با روحیه آزاد و بزرگ است، اما آسیب دیده است و نمی تواند خود را کشف کند. می خواند اما راه را نمی داند.
در دهه 1960، زمانی که موسیقی راک در آمریکا در اوج خود بود، چند پسر جوان در پیتسبورگ در گاراژ خانه دو برادر جمع شدند و گروهی به نام برادران دان را تشکیل دادند. خواننده گروه که یکی از برادران دان است نسبت به بقیه افراد مسن تر و با تجربه و مهارت بیشتری در موسیقی دارد به همین دلیل نام گروه به نام او و برادر کوچکترش ثبت شده است و این باعث ایجاد کینه می شود. در قلب یکی از اعضای گروه که بعدا فاش خواهد شد.
طبیعتاً آنها رویای رفتن به لس آنجلس و صحنه اصلی موسیقی، عقد قرارداد با یک شرکت معتبر، برگزاری کنسرت و معروف شدن را دارند که همه اینها به صورت کاملا تصادفی برای آنها اتفاق می افتد. اما داستان واقعاً در مورد این پسران جاه طلب نیست. همانطور که از عنوان سریال پیداست (و همچنین تصویر جلد کتاب) درباره زنی به نام دیزی جونز است.
دیزی هم یکی از کسانی است که جلوی دوربین می نشیند و داستان خودش را روایت می کند. داستانی که جایی با سرنوشت برادران دان و گروه راک آنها گره خورده است. دیزی دختر خانواده ای ثروتمند در لس آنجلس است که از کودکی به موسیقی علاقه دارد، پیانو می نوازد، اما به دلایلی که مشخص نیست مادر و پدر چندان خوبی ندارد. پدر و مادرش مهمانی می دهند و دیزی که احتمالاً به خاطر رفتار پرخاشگرانه مادرش کمی گوشه گیر است، در اتاقش به موسیقی گوش می دهد، آواز می خواند و پیانو می نوازد. اما مادر ظالم و سخت گیر او نمی تواند صدای او را تحمل کند و فرزند رویاپردازش را به خاطر "سر و صدا" تنبیه می کند.
اما دیزی که بعداً این نام را برای خود انتخاب می کند تا همه چیز مربوط به خانواده اش را پاک کند، از رویاپردازی و عشق به موسیقی و موسیقیدان شدن دست بر نمی دارد. اما آیا مشکلی وجود دارد؟ او به دلیل رفتار تحقیر آمیز و ظالمانه مادرش قادر به ابراز وجود نیست. در اینجا سریال درس بزرگی به همه مادران و پدرانی می دهد که نسبت به استعدادها و توانایی های فرزندان خود بی تفاوت هستند و مانند این مورد ظلم می کنند. و این آخرین ظالمان و ستمگرانی نیستند که در راه دیزی ایستاده اند.
همزمان با تشکیل گروه برادران دان بدون هیچ مانعی - هیچ کس به دلیل سر و صدا کردن در گاراژ به آنها اعتراض نمی کند، هیچ کس هنر آنها را نادیده نمی گیرد - دیزی در نوجوانی مورد تجاوز جنسی قرار می گیرد، اما او به کسی در مورد آن چیزی نمی گوید و این بار را به تنهایی در مقابل چشمان بی تفاوت و بی رحم مادر به دوش می کشد. او در جوانی قوانین دنیا را می فهمد. بزرگتر می شود. حالا به اوایل جوانی رسیده، بیرون از خانه است، جای مناسبی برای زندگی ندارد. او به عنوان گارسون کار می کند. خوشبختانه اصلا ضعیف نیست. او دختری با روحیه آزاد و بزرگ است، اما آسیب دیده است و نمی تواند خود را کشف کند. می خواند اما راه را نمی داند.
۱۵ انیمه پرفروش جهان که باید تماشا کنید